وجدانم قبول نمی کرد که شهیدان کشورم را غزل نسازم ....هشتاد حوان تحصیل کرده و حق طلب که روز شنبه دوم اسد )مرداد( به خاک و خون کشیده شدند...

 

حرف ما برق و روشنایی نیست، حرف ما حق عادلانه ی ماست

اینکه توتاپ و هر چه می گفتیم، مطمئن شو فقط بهانه ی ماست

 

حق آب و گلی که از این خاک، بعد تکرار سالها سختی

می زدم با وجود خود فریاد، به خدا این وطن که خانه ی ماست

 

ولی افسوس گوش تان کر بود، فکر کردی که ظلم پابرجاست

خون ما را گمان کنم دیدی، به خدا خون ما نشانه ی ماست

 

ظلم تان را به خاک می مالم، من سرم را سپرده ام بر مرگ

لرزشی در میان اندامم ، کل دنیا پر از ترانه ی ماست

 

گریه بر خونشان نخواهم کرد، راهشان را ادامه خواهم داد

من خودم جنس آتشم این مرگ، شعله ی آتش و  زبانه ی ماست

 

راهشان را فقط ادامه دهید ، حق مان را به زور می گیریم 

بغض هایی که در گلو خون شد، هیبت شعر عاشقانه ی ماست

 

 من درختی ستبر خواهم شد، شاخه های مرا اگر چیدی

بین راه تو سبز خواهد شد، شاخه ها هم همان جوانه ی ماست

 

علی رضا رحمانی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: